پای سفره یلدایی بانوی کارآفرین استاد عفت صفاری در سبزوار بزرگ دیار آتشکده‌ی آذربرزین مهر
پای سفره یلدایی بانوی کارآفرین استاد عفت صفاری در سبزوار بزرگ دیار آتشکده‌ی آذربرزین مهر

دانانیوز: سربداران -یلدا حال و هوای خودش را در دیار سربداران دارد، امکان ندارد دیاری که آتشکده‌ی بزرگ و تاریخی «آذربرزین مهر» را داشته باشد اما پایبندی و تعهدی به سنت‌های ملی منطقه‌ای را بزرگ و باشکوه نداشته باشد.

به گزارش دانانیوز به نقل از سبزوارنیوز، متن زیر یادداشت یلدایی آقای جواد دباعی مقدم از فعالان پیشکسوت حوزه خبر و رسانه و مدیرمسیول پایگاه خبری سبزوارنیوز در توصیف دیدار یلدایی خود با استاد عفت صفاری، بانوی کارآفرین حوزه غذایی و تغذیه سنتی و سلامت محور است که عینا در ادامه میخوانیم:

مردم کشورم شب یلدا را شبیه جای جای سرزمین پارس از آسیای میانه تا خاورمیانه و مرزهای جنوبی خلیج همیشه فارس، گرامی می‌دارند و هنوز هم تلاشی خودجوش و ارزشمند برای حفظ ریزترین جزییات آن دارند که این امر شایسته‌ی قدردانی و سپاسگزاری است.

شب سی‌ام آذر سرانجام به آرزوی چندین ساله‌ام جامه‌ی عمل پوشیدم و خودم را ناگهان پشت در منزلِ یک سفره‌دار باصفا بانوی کارآفرین استاد عفت صفاری در دیار آتشکده‌ی آذربرزین مهر سبزوار بزرگ دیدم، حضور مهمانان خوانده و ناخوانده سبب شده بود تا با چهره‌های جدیدی آشنا شوم که آنها نیز شبیه من می‌خواستند در این شب ویژه و غیرمعمولی در کنار کسانی باشند که خود را وقف شکوه تاریخی کرده‌اند.

خب انتظار و توقع زیادی نبود برای من که نام خانم صفاری را به عنوان یک کارآفرین هنرمند همیشه در ذهن داشته‌ام اما هیچ‌گاه بر سر سفره‌اش حضور نیافته‌ام! و حالا رسیده و نرسیده با عطر چای گیلاس که تن هر تازه واردی را در سرمای کز کرده در کُنج انتهای پاییز گرمی می‌بخشد، شروع می‌کنم به ثبت همه چیز در ذهن؛ خانم صفاری، آقای شهرآیینی و فرزندان ایشان مشغول پذیرایی هستند و من شبیه یک تازه‌وارد ناآشنا و بی توجه به هر چیزی، ناخنک می‌زنم به ظرف‌هایی که هم قدمت دارند و هم قرار است در این شب خاص، از یک قدمت ویژه حراست کنند.

همه چیز گویای زحمت بی حدوحصری است که این خانواده‌ی ارجمند کشیده‌اند و من همان مهمان ناخوانده و عجول، از تنقلات ویژه چله تا میوه‌های این سفره و خوان کرانمند جیبِ شکم و کیف و حتی ظرف یک بار مصرفی که در آن کوفته‌ی سبزواری است را پر می‌کنم!

اصلا دلم نمی‌آید تا خانم صفاری را از مهمان‌داری‌اش دور کنم و خودم می‌چرخم در هال بزرگ خانه‌اش و برای خودم عکس می‌گیرم تزیینات نقش بسته بر در ودیوار خانه‌اش را تماشا می‌کنم و رد می‌شوم…

آه! از تولد سیدطاهر در قریب به چهاردهه پیش این سفره‌داری آغاز شده و من باید در آخرین سال آن حاضر شوم!! آخرین که نه! بلکه تازه‌ترین سال، شب اولین روز زمستان ۱۴۰۲

خیلی دلم می‌خواست می‌توانستم با تک تک مهمانان حرف بزنم، اما فرصت کوتاه بود و باید خودم را مثل همه‌ی شما خوانندگان عزیز به منزل مادرم می‌رساندم و در کنار خانواده، این سنت را به پایان می‌بردم که جای همه‌تان سبز، این لحظه نیز فرارسید…